آیا حیوان آزاری (همون سگ و گربه زدن خودمون )در خون ما آباده ای هاست
یه حرف قدیمی هست که میگه میخوای آباده ای بشناسی ببین وقتی با سگ و گربه روبرو میشه چیکار میکنه !!!!!!!!!!!!!!
تجسم کنید چند بچهآباده ای را که در خیابان، دور هم جمع شدهاند و مشغول بازی هستند. البته شاید کمتر دیگر همچین جماعتی را ببینیم، زیرا اکثر بچهها و نوجوانان امروز برعکس نسل قبل از خود، بهگوشهای از اتاقشان پناه بردهاند و از هر فرصتی که پیش میآید برای رفتن به دنیای اینترنت و بازیهای کامپیوتری سود میجویند یا سر در موبایلی کردهاند و مشغول«اسماس بازی هستن ». بگذریم، بعد تصور کنید به ناگاه گربهای یا سگی یا پرندهای در اطراف خود ببینند؛ فکر میکنید چه واکنشی از خود نشان میدهند؟ مطمئنا آنها نمیروند تا غذایی برای آن حیوان بیاورند، یا حتی لحظهای بیایستند و به کشف زیباییهای آن موجود بپردازند، یا حداقل بیتوجه به آن به ادامه بازیشان بپردازند! سنگی، چوبی و خلاصه چیزی بر میدارند و چون تروریستها به دنبال حیوان بخت برگشته میافتند و بعد از فراری دادن حیوان وحشتزده با اعتماد به نفس بالاتر به بازی خود ادامه میدهند. حالا من بچهها را مثال زدم. شما میتوانید این بچگی را تا 400سالگی هم تعمیم دهید! هیچ تا به حال به چشمان وحشتزده سگها و گربههای خیابانی توجه کردهاید؟ چشمانی که در اولی مهربانی و در دومی اقتدار را باید ببینیم. بهراستی تا بهحال فکر کردهاید این حیوان آزاری ما از کجا نشأت میگیرد؟ یا به تبعات آن اندیشیدهاید؟ فکر کردهاید فرزندان «حیوان آزار» ما وقتی بزرگ شدند، در سنین بزرگسالی «چه آزار» خواهند شد؟ به سابقه قاتلین و خلافکارها نگاه کنید. اکثرشان در سنین کودکی حیوان آزار یا حیوانکش بودهاند)قابل توجه شهرداری چی ها که هشت هزار تومن هم به سگ کشان پاداش می دهند ). آخرینشان قاتل زنجیرهای «خفاش شب» یا متجاوز و قاتل کودکان معروف به «بیجه» که هر دو در مصاحبههای قبل از اعدامشان اقرار کردهاند که در کودکی حیوانات را مورد اذیت و آزار قرار میدادهاند و بعد از بزرگتر و مسلما قویترشدن به سراغ انسانها آمدهاند. بذارید جملات وبلاگ نویسی که به آلمان سفری داشته را بدون کم وکاست برایتان نقل کنم (( . هر روز غروب که فنجان چای به دست، کنار پنجره مینشستم و به هوای ابری و رفت و آمد عابران نگاه میکردم، کودک همسایه را میدیدم که شال و کلاه کرده از خانه بیرون میآمد و در ظرفی بر روی ستونی که شهرداری برای غذای پرندگان تعبیهاش کرده بود دانه میریخت و پرندگان هم بدون واهمهای از او، حتی قبل از اینکه او دانهها را بریزد به استقبالش میرفتند و روی دست و شانهاش مینشستند تا او غذایشان را داخل ظرف بریزد و لبخند رضایت مادرش که از پشت پنجره مراقب کودک بود. با خود فکر میکردم کودکی که از این سن عشق و علاقه به یک جاندار و احترام به او را میآموزد، مسلما در بزرگسالی به حقوق انسانها هم پایبند خواهد بود. همانطور که اگر در آنجا پایتان را از پیادهرو به خیابان بگذارید، تمام خودروهای دور و نزدیک به احترامتان متوقف میشوند تا شما عرض خیابان را طی کنید)). یک جورهایی مثل آباده خودمونه!!!!!!!!!!
نمیدانم شاید این بحث، مربوط به جامعهشناسی یا روانشناسی باشد که باید ریشه حیوان آزاری را در شهرما بررسی کنند. شاید دلیلش ترس از حیوانات باشد، یا تعالیم غلطی که از والدین به فرزندان منتقل میشود، یا برداشت اشتباه از آموزههای دینی باعث آن شده است؟ بدترین ناسزاهایمان برمیگردد به سگ، موجودی که امام اولمان، 10 خصوصیت مانند وفاداری، قناعت، پایبندی و... در آن نام میبرد که مجموعه آن باید در هر مومنی باشد. شاید هم بر میگردد به بیگانگیمان با محیط پیرامون. نمیدانم، اما این را میدانم که این آفریدگان زیبا که قبل از ما ساکن کره زمین و شهر ما بودند که به دست ما تخریب و تبدیل به شهر و چیزهای دیگر شده احتیاج به همدلی بیشتری از جانب ما دارند. نسل قبل بسیار کم به ما آموخت. پس ما در درجه اول بکوشیم تا بیاموزیم و بعد آموختههایمان را به نسل بعدمان منتقل کنیم.
در پایان طبق روال نوشته های قبلیم باید بگویم بیایید کمتر این جانداران را اذیت کنیم و اگر برای محیط پیرامون ما اثرات زیستی و بهداشتی دارند آنها را به محیطی دیگر البته در کمال آرامش انتقال دهیم
0 نظرات:
ارسال یک نظر